جدول جو
جدول جو

معنی بان پرست - جستجوی لغت در جدول جو

بان پرست
(فُ لَ دَ / دِ)
در زبان سنسکریت، گوشه نشین و زاهد را گویند. (آنندراج). منزوی. تارک دنیا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بالین پرست
تصویر بالین پرست
شخص تنبل و بیکاره که سر از بالین برندارد، پرستار، پایین پرست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دانش پرست
تصویر دانش پرست
کسی که علم و دانش را دوست داشته باشد و دل به آن بندد، پرستندۀ دانش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باده پرست
تصویر باده پرست
باده نوش، شراب خوار، کسی که نوشیدن باده را بسیار دوست دارد، می پرست، برای مثال به پیری به مستی میازید دست / نه نیکو بود پیر باده پرست (فردوسی - ۲۱۷۵)
فرهنگ فارسی عمید
(دَ اَ تَ / تِ)
پرستندۀ دانش. که دل در دانش بندد. که علم معبود سازد:
بپرسید کانجا که دارد نشست
چنین گفت ملاح دانش پرست.
اسدی.
یکی گفت کای شاه دانش پرست
پرستشگری در فلان غار هست.
نظامی.
گروهی حکیمان دانش پرست
ز اسباب دنیا شده تنگدست.
نظامی.
دلیر و سخنگوی و دانش پرست
بتیر و بشمشیر گستاخ دست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
سگ شکاری را گویند که جانوران را به بوی پیدا میکند. (برهان). سگ شکاری را گویند که کلب المعلم باشدو به بوی، جانوران را پیدا کند و صید کند. و آن را یوزه نیز خوانند. چه یوزه نیز بمعنی جوینده و تفحص کننده باشد. (آنندراج). سگی که بوی کرده، جانور را بیابد و بوزه و بوزک نیز گویند. (رشیدی). سگ شکاری و کلب معلم. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا
(زَ)
بسیار میخواره. (ناظم الاطباء). کنایه از دائم الخمر. (آنندراج). بسیار میخوار را گویند. می پرست. بندۀ می:
بپیری بمستی میازید دست
نه نیکو بود پیر باده پرست.
فردوسی.
شه بامّید ماست باده پرست
من قلم دارم و تو تیغ بدست.
نظامی.
عاشقی را که چنین بادۀ شبگیر دهند
کافر عشق بود گرنشود باده پرست.
حافظ.
کمر کوه کمست از کمر مور اینجا
ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست.
حافظ، ویرانی. خرابی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ / دِ)
پرستندۀ خاک. کنایه از کسی است که دوستدار امر بیمقدار است. آنکه دل به هیچ بندد. آنکه دل بر جهان بندد:
دلا جهان همه باد است و خلق خاک پرست
نه آتشم که فروزی بباد رخسارم.
خاقانی.
که ز نامحرمان خاک پرست
می نماید که شخصی اینجا هست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
صلیب پرست. پرستندۀخاج. ترسا. صلیبی. عیسوی. مسیحی. عیسائی. چلیپاپرست. یکی از اهل تثلیث. رجوع به صلیب و صلیب پرست شود
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ)
پادشاه دوستدار تاج. خواهندۀ تاج. تاج خواه. رجوع بهمین کلمه شود:
پیر تخت آزمای تاج پرست
تاج بنهاد وزیر تخت نشست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(شی وَ دَ / دِ)
آنکه پیرو راه باطل باشد. کافر که باطل پرستد. بیراهه رو. مقابل حق پرست:
سر حق شناسان بر آرم ز خاک
به باطل پرستان در آرم هلاک.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
پرستندۀ شاه. که شاه پرستد. شاهدوست:
من از این شغل درکشیدم دست
نیستم شاه بلکه شاه پرست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ)
که مردم سفله و فرومایه را پرستد. که به پرورش و پرستاری اشخاص پست و بی ارزش کمر بندد: و حکایت نکایت روزگار دون پرست باشد. (ترجمه محاسن اصفهان ص 91)
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
که با راه انسی و آشنایی دارد. که پیوسته ملازم راه است. که با راه رفتن پیوند همیشگی دارد:
حالی انگشتری گشاد ز دست
داد تا برد پیک راه پرست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(عُ لَ گُ دَ / دِ)
دیندار. با دین. متدین. مؤمن:
که ما راست گشتیم و هم دین پرست
کنون زند زردشت زی ما فرست.
دقیقی.
چنین گفت کز دین پرستان ما
هم از پاکدل زیردستان ما.
فردوسی.
مقصود اگر مستیست هست از جود شاه دین پرست
آنک پی جان بخش و دست ز عقل والا داشته.
خاقانی.
قدر گیتی بهار بفزاید
پیش دارای دین پرست آخر.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 486).
رفتند کیان و دین پرستان
مانده ست جهان بزیردستان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خَ نِ)
پرستندۀ ماه. کسی که ماه یعنی قمر را پرستد و بندگی آن کند، کنایه از عاشق. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
بندۀ سیم و زر. (آنندراج). پرستنده و خواهان مال و ثروت و مالدوست و بخیل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فَ یَ دَ / دِ)
دوستدار بالین.
لغت نامه دهخدا
تصویری از بطن پرست
تصویر بطن پرست
شکم پرست شکم بنده شکم پرست شکم بنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باده پرست
تصویر باده پرست
شرابخوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطن پرستی
تصویر بطن پرستی
شکم پرستی شکم پرستی شکم بندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالین پرست
تصویر بالین پرست
تنبل بیکاره هیچکاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باطل پرست
تصویر باطل پرست
آنکه پیرو راه باطل باشد، بیراهه رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوی پرست
تصویر بوی پرست
سگ شکاری کلب معلم، یوزپلنگ، جن، فرشته ملک
فرهنگ لغت هوشیار
پرسش مکرر، پرسشی است که بازپرس از مدعی و مدعی علیه یا متهم و یا مرتکب جرم کند و نتیجه را در پرسش نامه رسمی نویسد و آنگاه با توجه بجوابها قرار صادر نماید عمل باز پرس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاج پرست
تصویر تاج پرست
دوستدارتاج خواهنده تاج تاج خواه، پادشاه سلطان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاو پرست
تصویر گاو پرست
آنکه گاو را معبود خود قرار دهد کسی که گاو بپرستد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماه پرست
تصویر ماه پرست
کسی که ماه (قمر) را پرستش کند، آنکه ماه (قمر) را دوست دارد، عاشق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مال پرست
تصویر مال پرست
هیر پرست هیر باره آنکه بدارایی و خواسته عشق ورزد بنده سیم وزر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وطن پرست
تصویر وطن پرست
میهن پرست کسی که وطن خودرادوست دارد وطن دوست میهن پرست وطن خواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باده پرست
تصویر باده پرست
((~. پَ رَ))
شرابخوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جاه پرست
تصویر جاه پرست
قدرت طلب
فرهنگ واژه فارسی سره
باده پیما، باده گسار، باده نوش، خراباتی، دائم الخمر، شراب خوار، می پرست، می خوار، می گسار، می خواره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
صفت ترسا، عیسوی، مسیحی، ارمنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بخیل، ممسک، مادی، دولت جو، تمکن خواه، ثروت طلب، مال دوست
فرهنگ واژه مترادف متضاد