باده نوش، شراب خوار، کسی که نوشیدن باده را بسیار دوست دارد، می پرست، برای مثال به پیری به مستی میازید دست / نه نیکو بود پیر باده پرست (فردوسی - ۲۱۷۵)
باده نوش، شراب خوار، کسی که نوشیدن باده را بسیار دوست دارد، می پرست، برای مِثال به پیری به مستی میازید دست / نه نیکو بُوَد پیر باده پرست (فردوسی - ۲۱۷۵)
پرستندۀ دانش. که دل در دانش بندد. که علم معبود سازد: بپرسید کانجا که دارد نشست چنین گفت ملاح دانش پرست. اسدی. یکی گفت کای شاه دانش پرست پرستشگری در فلان غار هست. نظامی. گروهی حکیمان دانش پرست ز اسباب دنیا شده تنگدست. نظامی. دلیر و سخنگوی و دانش پرست بتیر و بشمشیر گستاخ دست. نظامی
پرستندۀ دانش. که دل در دانش بندد. که علم معبود سازد: بپرسید کانجا که دارد نشست چنین گفت ملاح دانش پرست. اسدی. یکی گفت کای شاه دانش پرست پرستشگری در فلان غار هست. نظامی. گروهی حکیمان دانش پرست ز اسباب دنیا شده تنگدست. نظامی. دلیر و سخنگوی و دانش پرست بتیر و بشمشیر گستاخ دست. نظامی
سگ شکاری را گویند که جانوران را به بوی پیدا میکند. (برهان). سگ شکاری را گویند که کلب المعلم باشدو به بوی، جانوران را پیدا کند و صید کند. و آن را یوزه نیز خوانند. چه یوزه نیز بمعنی جوینده و تفحص کننده باشد. (آنندراج). سگی که بوی کرده، جانور را بیابد و بوزه و بوزک نیز گویند. (رشیدی). سگ شکاری و کلب معلم. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین).
سگ شکاری را گویند که جانوران را به بوی پیدا میکند. (برهان). سگ شکاری را گویند که کلب المعلم باشدو به بوی، جانوران را پیدا کند و صید کند. و آن را یوزه نیز خوانند. چه یوزه نیز بمعنی جوینده و تفحص کننده باشد. (آنندراج). سگی که بوی کرده، جانور را بیابد و بوزه و بوزک نیز گویند. (رشیدی). سگ شکاری و کلب معلم. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین).
بسیار میخواره. (ناظم الاطباء). کنایه از دائم الخمر. (آنندراج). بسیار میخوار را گویند. می پرست. بندۀ می: بپیری بمستی میازید دست نه نیکو بود پیر باده پرست. فردوسی. شه بامّید ماست باده پرست من قلم دارم و تو تیغ بدست. نظامی. عاشقی را که چنین بادۀ شبگیر دهند کافر عشق بود گرنشود باده پرست. حافظ. کمر کوه کمست از کمر مور اینجا ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست. حافظ، ویرانی. خرابی. (ناظم الاطباء)
بسیار میخواره. (ناظم الاطباء). کنایه از دائم الخمر. (آنندراج). بسیار میخوار را گویند. می پرست. بندۀ می: بپیری بمستی میازید دست نه نیکو بود پیر باده پرست. فردوسی. شه بامّید ماست باده پرست من قلم دارم و تو تیغ بدست. نظامی. عاشقی را که چنین بادۀ شبگیر دهند کافر عشق بود گرنشود باده پرست. حافظ. کمر کوه کمست از کمر مور اینجا ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست. حافظ، ویرانی. خرابی. (ناظم الاطباء)
پرستندۀ خاک. کنایه از کسی است که دوستدار امر بیمقدار است. آنکه دل به هیچ بندد. آنکه دل بر جهان بندد: دلا جهان همه باد است و خلق خاک پرست نه آتشم که فروزی بباد رخسارم. خاقانی. که ز نامحرمان خاک پرست می نماید که شخصی اینجا هست. نظامی
پرستندۀ خاک. کنایه از کسی است که دوستدار امر بیمقدار است. آنکه دل به هیچ بندد. آنکه دل بر جهان بندد: دلا جهان همه باد است و خلق خاک پرست نه آتشم که فروزی بباد رخسارم. خاقانی. که ز نامحرمان خاک پرست می نماید که شخصی اینجا هست. نظامی
دیندار. با دین. متدین. مؤمن: که ما راست گشتیم و هم دین پرست کنون زند زردشت زی ما فرست. دقیقی. چنین گفت کز دین پرستان ما هم از پاکدل زیردستان ما. فردوسی. مقصود اگر مستیست هست از جود شاه دین پرست آنک پی جان بخش و دست ز عقل والا داشته. خاقانی. قدر گیتی بهار بفزاید پیش دارای دین پرست آخر. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 486). رفتند کیان و دین پرستان مانده ست جهان بزیردستان. نظامی
دیندار. با دین. متدین. مؤمن: که ما راست گشتیم و هم دین پرست کنون زند زردشت زی ما فرست. دقیقی. چنین گفت کز دین پرستان ما هم از پاکدل زیردستان ما. فردوسی. مقصود اگر مستیست هست از جود شاه دین پرست آنک پی جان بخش و دست ز عقل والا داشته. خاقانی. قدر گیتی بهار بفزاید پیش دارای دین پرست آخر. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 486). رفتند کیان و دین پرستان مانده ست جهان بزیردستان. نظامی
پرسش مکرر، پرسشی است که بازپرس از مدعی و مدعی علیه یا متهم و یا مرتکب جرم کند و نتیجه را در پرسش نامه رسمی نویسد و آنگاه با توجه بجوابها قرار صادر نماید عمل باز پرس
پرسش مکرر، پرسشی است که بازپرس از مدعی و مدعی علیه یا متهم و یا مرتکب جرم کند و نتیجه را در پرسش نامه رسمی نویسد و آنگاه با توجه بجوابها قرار صادر نماید عمل باز پرس